خاطرات
تابستان 81
قيافش شبيه اروپايی ها نبود ، بيشتر شبيه ايرانی ها بود . خيلی دوست داشتم که بدونم کجاييه ! ولی فرصتی برای صحبت کردن بدست نمی آوردم تا اينکه بالاخره يه روز تو آسانسور ديدمش طبق معمول دو تا پسر اونو اسکورت می کردند ! ازش پرسيدم که کجايی هستی ( البته به انگليسی ) . جواب داد : چايپروس اولش نفهميدم که منظورش چيه ولی بعد از چند ثانيه يادم افتاد که منظورش قبرس است . زير لب گفتم : مرسي قبرس ! البته اونا متوجه معنای حرف من نشدند ؛ سری تکان دادند و از آسانسور خارج شدند
0 Comments:
Post a Comment
<< Home